Just want to say Hello!

Bennie 13.11.2022 18:59

فوت فتیش

لوئیس بونوئلمتولد اسپانیا بود، اما بیشتر
دوران فعالیت حرفه‌ای‌اش را در تبعید گذراند.
با بررسی آثار او درمی‌یابیم که وی خالق محدوده وسیعی از فیلم‌های کوتاه
سورئال (فراواقع‌گرا) پاریسی گرفته تا فیلم‌های بلند سایکوسکچوال (روانی-
جنسی) مکزیکی (و هرچیزی در این بین) بوده است.
فیلم‌های او اغلب به نهادها
(دین، جامعه، فرهنگ بورژوایی) حمله می‌کردند و زبان روایی را بازسازی می‌کردند
(اغلب به ضرر استمرار مکان‌مند/ دنیوی).

کارگردانی و سبک بونوئل از خوانش‌های محدود و متناهی دوری می‌کند و منجر به خلق یک کالت برای پیروان وفادارش می‌شود؛ کسانی که تلاش می‌کردند
معنی این جعبه سرزنده را در«زیبای روز» Belle de Jourبفهمند.
برخی کارشناسان ضربه های عاطفی در دوران
کودکی مانند مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفتن را مقصر می دانند.

برخی دیگر معتقدند این اشیاء یا موقعیت ها
هنگامی به صورت عامل تحریک جنسی این افراد درمی آید که به صورت مکرر و متوالی باعث فعالیت جنسی خوشایندی شده باشند.

او سر صحبت را برخی از مسافران
باز می‌کند و به آن‌ها درباره هدف محبتش یعنی کونچیتا (با بازی کارول بوکه و آنخلا
مولینا) می‌گوید. ماتیو
شرح می‌دهد که چگونه تلاش‌هایش در جهت اغوا کردن کونچیتا به‌واسطه وعده‌های خالی، کمربندهای
نجابت و سازمان‌های تروریستی نابود شدند.

یک مرد سیاه‌پوست به نام تراور (با بازی برنی همیلتون)
پس از این‌که متهم به تجاوز به یک دختر سفیدپوست شد، از چنگال قانون می‌گریزد.
وی راهی جزیره‌ای می‌شود و
با دختر جوانی به نام اولن (با بازی کی
مرسمان) و صاحب یک مزرعه زنبورعسل به
نام میلر (با بازی زکری اسکات) ملاقات می‌کند.


این علاقه فراوان فقط به پا و دیگر چیزهایی که مربوط به پا می شود می باشد .
و استفاده از مطالب آن در امور پژوهشی و مقالات علمی و نیز درج در
جراید و رسانه ها با ذکر منبع بلا مانع می باشد.
بنابراین می توان گفت بسیاری
از احساسات،هیجانات،و افکار ما ریشه در ناخوداگاه دارد.اگر چه در نهایت ما مسئول اعمال
خود در جامعه و در تعامل با دیگران می باشیم.

مثلا"، وسواس شستن و یا ترسهای غیر معقول و یا عدم اعتماد بنفس و غیره . با اینکه می دانیم این رفتارها یا احساسات غیر منطقی است، با این حال قادر به رهایی و یا کنترل آنها نیستیم.
«زیبای روز» چیزی بیش از یک فیلم درباره اروتیسیزم است؛ فیلمی که جسورانه خط بین خیال و واقعیت را تار می‌کند. شما هرگز نمی‌دانید که وقایع روی صفحه نمایش واقعی است یا بخشی از یک فانتزی ماهرانه در ذهن یک زن خانه‌دار است. او زنی خلق کرد که یک ملکه یخی و یک بچه‌گربه جذاب را با درنده‌خویی یکسان بازی می‌کند.
دان لوپ (با بازی فرناندو ری) سرپرستی تریستانا (با بازی کاترین دنو) که به‌تازگی یتیم شده را برعهده می‌گیرد. او بادقت در تربیت او مراقبت می‌کند و در عین حال در شکوفایی او ایفای نقش می‌کند. وقتی تریستانا بزرگ می‌شود، سعی می‌کند از دان لوپ فاصله بگیرد، در این بین یک بیماری منجر به قطع پایش می‌شود و بدین ترتیب او باید به چنگال لوپ برگردد. نشان دادن است و فرد بیش از این حد، آسیب رسانی انجام نمی دهد ولی در معرض مشکلات قانونی قرار خواهد گرفت. تماس واقعی جنسی با قربانی نادر است اما ممکن است فرد حین نمایشگری یا تخیل درباره آن به خودارضایی بپردازد.